ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تقدیم به آقای راهی(محمد مستقیمی)
۳
قرنی گذشته است،
بیتوته کرده کاروانِ سبز
در منزلِ داغ
در منزلِ گرم.
در لحظههای لوند،
در لحظههای مرطوب از عرق
…………
در مُلتقایِ آبی و سبز،
اِستاده رَج به رَج نیایشگران
شاید به نماز- ؛
تکبیره الاحرام بستهاند.
بیتوته کرده کاروان سبز
و بوی ترش بلوغ را،
در یاختههای هوا منتشر کرده است.
قرنی گذشته است
عطر عمیق زنگولهها و درایها
بنفش،
سرخ،
سفید؛
و رنگ اساطیری شکوفههای بادام و سیب
با رقص عفیف صنوبر
در لابلای سوراخهای چارگوش طارمی.
قرنی که گذشت…..
آشوب باد جنونزده
و متقال مبهم مه
وقتی که در آخرین ساعات خاکستری روز
دیدار نور و رنگ را محدود میکنند.
با رقص شکوه و شقاوت
سرخ
قهوهای
زرد
و نکهت تلخ کُندُر و عناب در علف
……..
و کاروان،
در منزل یخزده،
در منزل سرد،
در لحظههای هذیانی لرز
در لحظههای خیس از تگرگ و برف
……… این قرن میگذرد.
و آسمان عبوس
با ابر الماس بیزِ نقرهگون
بر پیکر لخت نیایشگران
کافور و مرگ میزند
کافور و مرگ میزند.
……….
قرنها میگذرند
وکاروان سبز
از نهفت سیاه مرگ،
با نوش خنیاگر بهار،
در یک جوانه جاوید میشود،
در یک جوانه
جاوید
میشود.
عبدالله شاهسیاه(shahsiah.ir)