دیش سپید

ادبی

دیش سپید

ادبی

یادی از یک دوست

یادی از یک دوست

 

هر چه به یادم فشار آوردم کم‌تر یافتم حتّی اسم و صدایش در گوشی تلفن هم کمکم نکرد.کلاس شعر در دانشگاه اصفهان! دو سه سال پیش! دانشکده‌ی ادبیات! ظهرهای دوشنبه، همه را یادم بود امّا چهره‌ی حسام بهرامی به یادم نمی‌آمد البته این ایراد از من است که توجّه شنیداری ضعیفی دارم چهره‌ها خوب به خاطرم می‌نشیند ولی اسامی نه؛ ناچار به هر سه وبلاگش سر زدم متأسفانه عکسی در وبلاگ نبود تا چهره‌ی او را به یاد من بیاورد ولی چیزی بهتر از چهره در وبلاگ‌ها یافتم خود او را بله خودش را در شعرش یافتم به ویژه در پست‌های سال‌های 85 و 86 و یادم آمد که بله یک ترم همکلاس بودیم .جوانانی که در زمینه‌ی شعر سال‌هاست من با آن‌ها روبرو هستم و با هم کار می‌کنیم چند گروهند گروهی که به دنبال اسم و رسمی هستند که با آن‌ها کاری ندارم و آن‌ها هم به جایی نمی‌رسند. گروهی که به اشتباه گمان می‌کنند استعدادی در این زمینه دارند که اینان هم راه به جایی نمی‌برند، ارتباط ما با این دو گروه معمولاً گسسته می‌شود و دو گروه دیگر که اگر ظاهراً جدایی بینمان می‌افتد ولی رشته‌ای که بر گردن همه‌مان افکنده دوست ما را به یک جا می‌برد گروه اوّل کسانی هستند که با هوشند و در کسب مهارت‌ها کارآمد، اینان می‌توانند در موزون کردن کلام و قافیه‌بندی به مهارتی برسند که امر را بر رندان نیز مشتبه سازند و گروهی که استعداد هنری دارند و به قول معروف این کاره‌اند اینان در آموزش‌ها اشاره‌ای برایشان کافی است و حسام بهرامی از این گروه بود گرچه هنوز هم در اشعارش آن مهارت‌ها و شگردهای مهارتی را در هر دو قالب نو و کلاسیک می‌توان دید:

چشمهایش...

حیف  

من بزرگ علوی نبودم

 

من چشم می گذارم و تو گرگ می‌شوی

                        نه بی‌گدار وارد بازی نمی شوی

به امید روزی که شعرش از این آفت‌ها پاک گردد که بر آن روز اطمینان دارم...

محمد مستقیمی(راهی)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.